نامه شماره1
بسم المعطر الحبیب
تصدت گردم! پریدخت جان! بعد از سلام. امروز سه روز است که در پاریس یه به قول خودشانپغیس»، رحل اقامت افکنده ام و قرار است بعون الله ومنته، همانگونه که ذکرش رفت، درس طبابت بخوانم. اقامتگاهمان عمارتی است در حوالی فاکولته طب که تمهیداتی به قاعده دارد و اسباب معاش در مقبول و مطبوع مهیاست. کتابخانه ای معظم و مفصل هم در جنب همبن عمارت است که اوقات فراقت بال را درآن میگذارنم، اما مگر خاطر عاطرتان میگذارد. جامه دان را که باز میکنم، عطر وطن را انگار هنوزا دارد. وآه از عطرها که با این غریب دورافتاده از وطن، چه ها نخواهد کرد.
پاریس فوق النهایه عمارت هایی مجلل دارد. مردمانش اهل شرابند و قهوه و لغت فغانس را میگویند که زبان عشاق است و هرکس فرانسه نداند، انگار از عاشقی بویی نبرده است. جانان من! عشاق اهل فرنگ، بالقطع و الیقین، نه از جام حافظ غزلی نوشیده اند ونه بر دوبیتی های فائز و باباطاهر لبی نزدیک کرده اند که به همین بنوژو مادام مغسی بوکوم» میگویند زبان عشاق.
نیامده، فراق دست به گریبانمان برده و خیال معطرتان انیس پرسه های پسینگاهی و غریبانه ماست در سنگفرش خیابانهای خیس پاریس. فراق از حضور وجود عزیزتان و ناآگاهی از احوالات و اوضاع وظن، این روزها تلواسهای بر دلمان نهاده که توگویی دلمان نشابور است و بی خبری و فراق،صدای سم ستوران لشکر مغول.فکیف اصبر علی فراقک؟
نخل نورسته مشروطه اگر نیکوباغبانی داشته باشد و اسیر خزان نابرادری برادرها و تموز خدعه بریطانی و روس و عثمانی نگردد، حکماً به بار مینشیند و سایه و ثمرش، کام و نام همه اهل وطن را شکرین خواهد کرد و دریغا وطن که اگر چرخ، بد بچرخد و تاس،بد بشیند،خود کامگی و خود رأیی، بر مصالح عامه بچربد. آقان علما و مجتهدین و منور الفکرها و اصحاب قلم و کاغذ اخبار و جورنالیستها اما وظیفه ای بغایت سنگین دارند که مطلب مشروطه مشروعه به کرسی بنشیند و عدالتخانه، آنسان که باید و شاید، در اقصی نقاط ممالک کحروسه ایران دایر گردد و پاداش و پاسخ دادخواهی و به مظلمه رفتن، داغ و درفش و چوب و فلک و دَگنک نباشد. علما و مراجع اگر در تنویر و تبیین مقاصد مشروطه مشروعه، سنگ تمام بگذارند و بر آن اهتمام ورزند و عدالتخانهای با قوانین شارع مقدس و دین محمدی صل الله علی و آله، تأسیس و دایر گردد، چه حقها که به محقش عودت میگردد و چه خونها که بر خاک، ریخته نخواهد شد. من بعد ذلک، توله هیچ احدی از خوانین و امرای ولایات و قصبات، نظر به ناموس رعیت نخواهد کرد و به خاطر عیشی منقضی، حرمتی مهتوک نمیگردد.
تصدقت گردم! فکر و خیال شما و وطن، لاینقطع خواب و خوراک از ما ربوده است و فوق النهایه به جد و جهدیم که هرچه زودتر به وطن مراجعت نموده و ملال دلتنگی و فراق را بزداییم. کاغذ را میدهم مباشر ارشد میرزا عیسی خان معین التجار که پسان فردا از طریق مرز اسلامبول عازم طهران است، خدمتتان تقدیم کند. زیاده تصدیع افزا نمیگردم.
نشانی فاکولته طب پاریس به جوف همین نامه، خدمتتان ارسال میدارم و رجاء واثق دارم به زودی چشم به کاغذ دست خط عزیزتان بیفتد و نور به چشمانم بازگردد.
دوستدارتو
سیدمحمود
باقی بقایت، جانم فدایت
پاریس، فاکولته طب، عمارت شرقی
درباره این سایت